سلام
فریدون؟؟!
فریدونو همه شهر میشناختن.50 ساله بود. یک خلافکار سابقه دار که به شهر بافق تبعید شده و بعد ازپایان مدت محکومیتش ترجیح داده بود همون جا بمونه.خلافش به قدری سنگین بود که کسی کاری به کارش نداشت و بقولی به حال خودش میچرید. با نوچه هایی که دور و برش جمع کرده بود برای خودش آقایی میکرد.
نمیدونم چرا اینقدر پشتش گرم بود که بدون ترس و لرز جلوی ما دانشجوها سبز میشد و پیشنهادات عجیب غریب میداد.
داريوش کبير قاچاقچی ميشود
آموزنده
اجتماعي
اجتماعی
انتقادی
خاطرات و ماجراها
سیاسی
معضلات
گذشته ها
امان از...
25سالگی!
این نوشته عکس ندارد!
هنر عکاسی
ملت و گوسفند
پارکینگ
نگاه کن!
پشت دیوار
باربر ارباب
در انتظار سبزی!
دو پا دو قلمو
استاد و شاگرد
آسیا
جنبال شهوت
صف التماس
بازنده
دیدگاه وجدان
خون،واژه بی ارزش
پادشاه دود
سرمایه دار بی سرمایه
بساط تلخ جوانی
التماس
گردو فروش
تکنولوژی هزاره
بازگشت به دایره سبز سعادت
آواره خیابان
قلّک های شکسته
مالیات
افسرده
بوی مرگ
powered by dariushkabir